در بازی نرد، شش و بش، کنایه از قمار، کنایه از هر چیزی که در معرض تلف باشد، برای مثال از شش و از پنج عارف گشت فرد / محتزر گشته ست زاین شش پنج نرد (مولوی۱ - ۱۱۰۶)
در بازی نرد، شش و بش، کنایه از قمار، کنایه از هر چیزی که در معرض تلف باشد، برای مِثال از شش و از پنج عارف گشت فرد / محتزر گشته ست زاین شش پنج نرد (مولوی۱ - ۱۱۰۶)
شش و پنج. (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج). رجوع به شش و پنج شود. - شش پنج باز، آنکه نرد می بازد. نراد. - شش پنج زدن، نردبازی کردن و شش و پنج آوردن: شش پنج زنند برتران نقش یک نقش رسد فروتران را. خاقانی. - ، کنایه از محیل و مکار. (آنندراج). - شش پنج کردن، پنج نمودن و شش خواستن. مکر کردن. خدیعه کردن. (یادداشت مؤلف). ، کنایه از معرض تلف است. (از آنندراج)
شش و پنج. (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج). رجوع به شش و پنج شود. - شش پنج باز، آنکه نرد می بازد. نراد. - شش پنج زدن، نردبازی کردن و شش و پنج آوردن: شش پنج زنند برتران نقش یک نقش رسد فروتران را. خاقانی. - ، کنایه از محیل و مکار. (آنندراج). - شش پنج کردن، پنج نمودن و شش خواستن. مکر کردن. خدیعه کردن. (یادداشت مؤلف). ، کنایه از معرض تلف است. (از آنندراج)
شش و پنج زن که شش پنج زند و بازد، و شش پنج نوعی قمار است: لیک گر میرم ندارم من کفن در قمار مفلس شش پنج زن. مولوی. ، شش و پنج. شش پنج. (ناظم الاطباء). رجوع به شش پنج شود، کسی که هرچه باشد در معرض تلف آرد. (ازآنندراج) : شش پنج زنان داو برده اما همه نقش یک شمرده. خاقانی (از آنندراج)
شش و پنج زن که شش پنج زند و بازد، و شش پنج نوعی قمار است: لیک گر میرم ندارم من کفن در قمار مفلس شش پنج زن. مولوی. ، شش و پنج. شش پنج. (ناظم الاطباء). رجوع به شش پنج شود، کسی که هرچه باشد در معرض تلف آرد. (ازآنندراج) : شش پنج زنان داو برده اما همه نقش یک شمرده. خاقانی (از آنندراج)
نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعۀ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد: غمنامۀ دشمن سیه رو بسته ست به بال شش پر او. محسن تأثیر (از آنندراج). چون خانه مسدس زنبور می شود از باد شش پر غضب پرنیان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ریخته از شش پر هیبت شکوه مورچۀ زلزله در مغز کوه. علاءالدین فائز (از آنندراج). ، گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود
نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعۀ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد: غمنامۀ دشمن سیه رو بسته ست به بال شش پر او. محسن تأثیر (از آنندراج). چون خانه مسدس زنبور می شود از باد شش پر غضب پرنیان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ریخته از شش پر هیبت شکوه مورچۀ زلزله در مغز کوه. علاءالدین فائز (از آنندراج). ، گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
نام یکی از رودخانه های فارس. آبش شیرین و گوارا، آب چشمۀ شش پیر وچشمۀ تنگ آب سرد، در نزدیکی قریۀ شهداء اردکان ممزوج به رود خانه شش پیر گردد. (از فارسنامۀ ناصری)
گردکانی که درون آن را خالی کرده پر از سرب کنند و بدان قماربازی کنند. (ناظم الاطباء). کهجه. (دهار). کجه. (دهار). معرب شش خان و شش خانه. (از آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شش خنج شود
گردکانی که درون آن را خالی کرده پر از سرب کنند و بدان قماربازی کنند. (ناظم الاطباء). کهجه. (دهار). کجه. (دهار). معرب شش خان و شش خانه. (از آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شش خنج شود
گیاهی است مایل به زردی و بیخش مایل به سرخی، بیمزه که کمی تندی دارد. (یادداشت مؤلف). گیاهی است که به زردی زند و ریشه اش به سرخی گراید. و بهترین نوع آن در دیرالغربا یافت شود. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). رجوع به شش ریث شود
گیاهی است مایل به زردی و بیخش مایل به سرخی، بیمزه که کمی تندی دارد. (یادداشت مؤلف). گیاهی است که به زردی زند و ریشه اش به سرخی گراید. و بهترین نوع آن در دیرالغربا یافت شود. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی). رجوع به شش ریث شود
نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی) شش و بش، کنایه از قمار است. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از هر چیز که در معرض تلف باشد. (برهان) (آنندراج) : تا شدی بهر هفت و نه در رنج نقد عصمت فتاد در شش و پنج. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). - شش و پنج بازی، قمار کردن بازی نرد. نرد بازی کردن. (یادداشت مؤلف). - ، مکر و فریب و غدر. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)
نقشها و خالهای کعبتین (طاس ها در اصطلاح امروزی) شش و بش، کنایه از قمار است. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از هر چیز که در معرض تلف باشد. (برهان) (آنندراج) : تا شدی بهر هفت و نه در رنج نقد عصمت فتاد در شش و پنج. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). - شش و پنج بازی، قمار کردن بازی نرد. نرد بازی کردن. (یادداشت مؤلف). - ، مکر و فریب و غدر. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)